شب من پنجره ای بی فردا
روز من قصه تنهایی ها
مانده بر خاک و اسیر ساحل
ماهی ام، ماهی دور از دریا
هیچ کس با دل آواره من
لحظه ای همدم و همراه نبود
هیچ شهری به من سرگردان
در دروازه خود را نگشود
کولی ام، خسته و سرگردانم
ابر دلتنگ پر از بارانم
پای من خسته از این رفتن بود
قصه ام قصه دل کندن بود
دل به هر کس که سپردم دیدم
راهش افسوس جدا از من بود
صخره ویران نشود از باران
گریه هم عقده ما را نگشود
آخر قصه من مثل همه
گم شدن در نفس باد نبود
روح آواره من بعد از من
کولی در به در صحراهاست
می رود بی خبر از آخر راه
همچنان مثل همیشه تنهاست
کولی ام خسته و سرگردانم
.ابر دلتنگ پر از بارانم
قصه بی پایان دل من دلت باهام یکی نیست، دروغ میگی دورنگی
دیگه تو رو نمیخوام، با همه ی قشنگی
دیگه دوست ندارم، عشق تو رو نمیخوام
برو واسه همیشه که ، خیس نمیشه چشام
دیگه دوست ندارم ، دل منو شکستی
منو نخواستی رفتی ، دور از چشام نشستی
نگو که اشتباه ، نگو که راستی راستی
از ته دل همیشه ، فقط منو می خواستی
خیال کردی همیشه ، اسیر و چش براتم
دربدر و پریشون ، دنبال اون نگاتم
دیگه دوست ندارم ، دل منو شکستی
منو نخواستی رفتی ، دور از چشام نشستی دروغات دوباره ، داری حاشا میکنی
دوباره توی دلم ، خودتُ جا میکنی
پشیمونم پیشمون ، با این همه زرنگی
چرا که زودتر از این ، نفهمیدم دورنگی حرفات همش دروغه ، دوسم نداشتی رفتی
منو با آرزو هام ، تنها گذاشتی رفتی
دل تو بیقراره ، برمیگردی دوباره
اما بدون دل من ، کاری باهات نداره
اون روزا با تو بودم ، ساده و پاک و تنها
رو سَرِ در دل من ، نوشته بود بفرما
خبر رفتنت رو ، از وقتی که شنیدم
رو اسم هر چی عشقه، خط سیاه کشیدم
رو سَرِ در دل من ، حالا دیگه نوشته
به هیشکی دل نبندید ، حتی به یه فرشته
باز اومدی سراغم، می خوای باهام بمونی
انگاری از یادت رفت، رو سَرِ در درُ بخونی یادت میاد که رفتی ، حتی نگام نکردی
من اما میدونستم، که روزی بر میگردی
میاد یه روز ببینی به قله ها رسیدم
به اوج آسمونها رفتم و پرکشیدم
حالا کجای کاری، باز منتظر میشینم
پشیمون تر از امروز بازم تو رو ببینم
میدونستم که یه روز ، خدا به دادم میرسه
کوه به کوه نمی رسه ، آدم به آدم میرسه